«انقلاب» زبان آشوب «واژگانی»
سلام بر همۀ فارسی زبانها و فارسیدانهای سراسر دنیا. صحبت از زبان فارسی است که بعضی از واعظانِ «اندک دانِ بسیارگو»ی حوزۀ زبان دربارۀ ضعفها و نقصها و عیبهای آن، بر مِنبرهای شورانگیز و جوان فریب «انقلاب واژگانی»شان، حرفهایی میزنند که جمله به جمله نشانۀ دریافتِ نادُرُستِ خود آنها از زبان فارسی است، و گواهِ کج فهمی آنها از «پدیدۀ اجتماعی زبان» به طور کلّی، و انتظار هم ندارند که وارثانِ واقعیِ زبان فارسی از کج اندیشیهای آنها ابراز نگرانی کنند. میگویند، و با اطمینانی تأسّف انگیز میگویند: «برخی نگرانِ آنند که با هجوم واژههای جدید و از یاد رفتنِ واژههای کهن، به ویژه واژههای عربی، رشتۀ پیوندِ ما با گذشته بریده خواهد شد. امّا این نگرانی نابه جاست...»
بله، آن «برخیها» از این بابت نگرانند و نگرانیشان هم سخت به جاست، چون هجوم واژههای جدید اگر برای بیانِ مفهومهای جدید میبود، فارسی زبانهای آگاه را نگران نمیکرد. شما با چه محکّ و منطقی «واژههای کهن» را «از یاد رفتنی» میشناسید؟ شما که مینشینید و بعضی از کلمههای انگلیسی را جزء به جزء به فارسی ترجمه میکنید و با این ترفند واژههایی جدید مثل «رویکرد»، «سود ناور»، و «پیش انگاره» (۱) میسازید، میخواهید اینها را جانشین کدام واژههای کهنۀ بیمعنی شدۀ مردۀ گندیدۀ فارسی، یا کدام کلمههای عربی فارسی شدۀ وطنِ صحرایی و تبارِ سامیِ خود را فراموش کردۀ عالیترین نمونههای نثر و شعرِ ایرانی را میهن بهشتی (۲) خود ساختۀ معنا و موسیقی نو یافته، بکنید؟
شما بریده شدنِ پیوندِ زبانیِ ما با گذشته را نه فقط «نگرانی نابه جا» میدانید، بلکه غرورمندانه اعلام میکنید که «این بریدگی هم اکنون بیش از نیم قرن است روی داده [است] و هر روز باشتاب بیشتری از آن گذشته دور میشویم.» (۳) از کدام گذشته؟ از گذشتهای که به تشخیص فرهنگستانهای «تکنفرۀ» شما و فرهنگستان «پُرنفرۀ» آنها، همۀ عقب ماندگیهای فکری و فرهنگی و سیاسی جامعۀ ایرانی ناشی از این بود که تحصیلکردگان و روشنفکرانش از اختراع کلمۀ «گفتمان» برخوردار نشده بودند و با پیروی از فیلسوفان و دانشوران ایرانی قرن چهارم و پنجم هجری همان کلمۀ «گفتار» (۴) را به کار میبردند، به همان معنایی که با کلمۀ فرانسوی «دیسکور» (discours)، از ریشۀ لاتین، با تلفّظ «دیسکورس» (discours)، تازه در اوایل قرن دهم هجری وارد زبان انگلیسی شد؟
امروز هم «گفتار» در زبان فارسی و «discourse» در زبان انگلیسی یعنی سخن، گفتوگو، بحث، جدل، مناظره، تبادل افکار، گفتار کتبی یا شفاهی، مقاله، رساله، خطبه، سخنرانی یا نوشتهای مشروح و مفصّل دربارۀ موضوعی معیّن و معمولاَ مهمّ و جدّی. و حالا شما میخواهید بگویید که «مفهوم» آن چیزی که شما آن را «گفتمان» مینامید، در سراسر دورۀ هزار و چند صد سالۀ «زبان فارسی»، در حوزۀ شعور و تفکّر هیچ فردی از هیچ نسلی تا به امروزِ شما وجود پیدا نکرده بوده است؟ و اگر وجود پیدا کرده بوده است، قرنها در مانده بودهاند که در قالب چه کلمهای آن را بیان کنند؟ اگر چنین تصوّری داشته باشید، این تصوّر اهانتی نابخشودنی به تاریخ تفکّر در «گذشته»ای است که شما «فرهنگستانهای تکنفره» و پیروانتان دارید «هر روز باشتاب بیشتری از آن دور میشوید».
از نسلهای چهل پنجاه سال اخیر، آنهایی که در جستوجوی علّتهای عقبماندگیها و نابه سامانیهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی در ایران، خود را در میان لغتنامههای فارسی و انگلیسی «زمینگیر» کردهاند، لابد نباید منکر این واقعیت باشند که «لغتنامه از روی زبان درست میشود، نه زبان از روی لغتنامه». در این باره صحبت خواهیم داشت.
زبانتان همواره دارا و دانا و توانا باد!
زیرنویسها:
۱- کلمههای «رویکرد» و «سودناور» و «پیش انگاره» باید ترجمۀ بیمنطق لفظ به لفظ، و نه ترجمۀ منطقی مفهوم به مفهوم این سه کلمۀ انگلیسی باشد:
«approach»، «non-profit»، و «presupposition».
۲- اگر با ذهنیت علمی و منطقی بپذیریم که زبان آیینۀ فرهنگ و محیط زندگی قومهای انسانی است، این واقعیت را هم میتوانیم بپذیریم که هر لغتی که فارسیزبان از زبان عربی گرفته است، آن را از فرهنگ و محیط زیست زبان عربی بیرون آورده است و در فرهنگ و محیط زیست ایرانی مقیم کرده است. به عبارت دیگر، مثلاً لغت «جنّت» در زبان عربی در اصل به معنای «باغ» است و مترادفهای آن در عربی «حدیقه» و «بستان» (فارسی عربی شده) است، و اگر در لغتنامۀ عربی سراغ «بهشت» را بگیریم، «جنّت عدن» و «الفردوس» را نشان میدهد، که اوّلی همان «باغ عَدَن» در «سفر پیدایش» در «توراة» است، در آیۀ هفتم از باب دوّم :«و خداوند خدا باغی در عدن به طرف مشرق غرس نمود و آدم را که سرشته بود، در آنجا گذاشت»، و دوّمی همان «پردیس» (pairidaeza) اوستایی است که در عربی «فردوس» شده است و در انگلیسی «paradise»، وتقریباً همۀ زبانهای هند و اروپایی آن را با تلفّظهای اندکی متفاوت، گرفتهاند، از آن جمله یونانی با تلفّظ «پارادیسوس» (παράδεισος). بنا بر این، مثلاً لغت «صحراء» عربی در میهن فارسی خود دیگر فقط «بیابان» خشک و خالی نیست، دشت پُر گل و گیاهِ سبز و خرّم و گردشگاه مردم هم هست، چنانکه سعدی شیرازی در یک غزل میگوید: «عهد کردیم که بیدوست به صحرا نرویم، / بیتماشاگه رویش به تماشا نرویم»، و در غزلی دیگر: «ابنای روزگار به صحرا روند و باغ، / صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبر است!» و حافظ شیرازی در یک غزل میگوید: «خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است، / چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است!»، و در غزلی دیگر: «کنون که بر کف گل جام بادۀ صاف است، / به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است، / بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر، / چه وقت مدرسه و بحث کشف کشّاف است!»
۳- میگوید: «این بریدگی هم اکنون بیش از نیم قرن است روی داده [است] و هر روز باشتاب بیشتری از آن گذشته دور میشویم»: بدیهی است که منظور گوینده از «میشویم» همۀ فارسی زبانهاست، حال آنکه «دور شوندهها» فقط گروهی از نویسندهها و مترجمهای حیطۀ «رسانهگری» اند. این جور حکم صادر کردنها آدم را به یاد مورچۀ معروفی میاندازد که در جوی آب افتاده بود و خاموشانه فریاد میزد: «دنیا را آب برد!»
۴- بسیاری از فیلسوفان، دانشوران، و حتّی شاعران کلاسیک ایران کلمۀ «گفتار» را با همان معنیهای «discourse»، در ردیف بحث و مقاله (مقالت) به کار بردهاند، از آن جمله «افضلالدین محمد مَرَقی کاشانی معروف به باباافضل کاشانی، عارف و فیلسوف و شاعر قرن هفتم هجری، مترجم «رسالۀ نفس» ارسطو به فارسی، در «ره انجام نامه»، «ساز و پیرایۀ شاهان پر مایه»، و «رساله در علم و منطق «منهاج مبین»؛ و اسماعیل جرجانی، طبیب دانشور قرن پنجم هجری، مؤلّف «ذخیرۀ خوارزمشاهی» به زبان فارسی، که هر بحث معیّن از این کتاب را «گفتار» نامیده است: «باب نخستین از گفتار نخستین، اندر یاد کردن حدّ طبّ و یاد کردن جزء عملی و علمی از علم طبّ».
۴ الف - شاید برای بعضی از خوانندگان این گفتار مفید باشد که چند سطری از نوشتۀ این طبیب دانشور ۹ قرن پیش، برای مقایسۀ آن با نثر دقیق پسا مدرنی بعضی از منقلبان واژگانی در اینجا نقل بشود: «طب صناعتی است که طبیب از وی اندر حالهای تن مردم و درستی و بیماری او نگاه کند تا چون مردم تن درست باشد به صناعت طب تندرستی بر وی نگاه دارد، و چون بیمار گردد به تدبیرهای صواب وی را به حال تندرستی باز آرد چندان که ممکن گردد، و به نزدیک داشتن چیزهای سودمند و دور داشتن چیزهای زیانکار، بیماری از وی دور کند. پس چاره نیست طبیب را از شناختن سببهای تندرستی و بیماری که چه چیز است و چند است، و از شناختن بیماری و تندرستی، و از شناختن چیزهای سودمند و زیانکار. و شناختن این چیزها را «جزو علمی» گویند؛ و همچنین چاره نیست از آنچه بداند که تندرستی را چگونه نگاه باید داشت و بیماری چگونه دور باید کرد و چیزهای سودمند را چند و چگونه و کی به کار باید داشت، و این را «جزو عملی» گویند.».